جدول جو
جدول جو

معنی شوره خاک - جستجوی لغت در جدول جو

شوره خاک
(رَ / رِ)
خاک شوره. خاک شور:
شوره خاکی را کز تخم تهی است
فتح باب از نم مژگان چه کنم.
خاقانی.
کنم از شوره خاک شیرۀپاک
این کرامات بین که من دارم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیره خام
تصویر شیره خام
در علم زیست شناسی شیره ای که از ریشۀ گیاه به ساقه و برگ ها می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوره زار
تصویر شوره زار
زمینی که دارای شوره باشد، زمین پرشوره که در آن گیاه نروید، شورستان، شورسان، شوربوم
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
شوره دار. دارای شوره. (ناظم الاطباء) : سبخه، زمین شوره ناک. (منتهی الارب) :
تن ما یکی خانه دان شوره ناک
که ریزد همی اندک اندکش خاک.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
تیره خاکدان. (ناظم الاطباء). رجوع به تیره خاکدان شود، خاک سیاه. زمین تیره:
به شاهی مرا داد یزدان پاک
ز رخشنده خورشید تا تیره خاک.
فردوسی.
که آن نامور تا نگردد هلاک
نغلتد چو مار اندرین تیره خاک.
فردوسی.
وگر دور از ایدر تو گردی هلاک
از ایران برآید یکی تیره خاک.
فردوسی.
چکی خون نبود از بر تیره خاک
یکی سیمتن را سراز تیغ چاک.
(از لغتنامۀ اسدی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
فروبرد سر پیش یزدان پاک
رخ خویش بنهاد بر تیره خاک.
شمسی (یوسف و زلیخا).
به که بجوید دل پرهیزناک
روشنی آب در این تیره خاک.
نظامی.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
شوره زار. شوره زمین:
نه روشن دلی آید از تیره اصلی
نه نیلوفری روید از شوره قاعی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(رَ /رِ)
شورستان. شورسان. (یادداشت مؤلف). زمینی که دارای شوره باشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). کویر. (صحاح الفرس). شورکات. شوره کات. زمین شور. (ناظم الاطباء). زمین پر از شوره که در آن گیاه نروید. شوره زمین. (فرهنگ فارسی معین) :
کف جوادتو چون ابر بهار است راست
زو زده بر شوره زار ژاله چو بر کشتمند.
سوزنی.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ خَرْ رَ / رِ)
سخت شور. طعام یا آب مایع چون آش و غیره نهایت شور. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شورخره شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ خُ نَ)
تخم خرفه و تخم گشنیز و تخم کاهو و تخم کاسنی را نرم کوفته و در تنزیبی بندند و میان آب نهند و برمجیدن گیرند تا تمام جزء لطیف آن به آب درآید و به شب در ایاز نهند و صبح ناهار آشامند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَهْ)
آزمند. حریص. رجوع به آزمند و شره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاره خاک
تصویر پاره خاک
آن کس که پاره ستاند آنکه رشوه گیرد رشوت خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوره زار
تصویر شوره زار
کویر، زمین شور
فرهنگ لغت هوشیار
شورستان، کویر، نمکزار
متضاد: کشتزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد